هلما و 1 ارایشگاه خووووشگل
دیروز تصمیم گرفتیم ببریمت ارایشگاه چون موهات خیلی بد فرم بود فقط میخواستم مرتب بشه کلی استرس داشتم که چقد گریه کنی و جیغ جیغ راه بندازی ولیییییییی... رفتیم تو ارایشگاه اینقد سرگرم شدی که اصلا متوجه کوتاه شدن موهات و قیچی و شونه نشدی مرسییییییی خونومی معرکه بودی ...
نویسنده :
مامان مهدیه
15:17
بدون عنوان
عکسای ترسیدن از چمن
چمن و هلما و ترس یهویی
چند روز پیش رفتیم پارک یه غروب ناااااز و دلنشین بود خیلی دوس داشتم جو خوبی حاکم بود اکثر خونواده ها واسه افطاری اومده بودن و فظای پارک و دلنشین تر کرده بودن شماهم که حسابییییی از بچه ها و بازیهاشون لذت میبردی چمن پارک سبز و تازه بود یهویی هوس کردم چند تا عکس رو چمن ازت بگیرم واسه همین گذاشتیمت رو چمن که یهویی ازون چشات و حالتت متوجه شدم پرنسس شجاع من از چمن میترسه باور نمیکنی که من و بابایی کلی بهت میخندیدیم من عکساتو جدا جدا میذارم چون سیستم ارور میده و نمیشه باهم گذاشت ...
نویسنده :
مامان مهدیه
9:17